از نبرد خاکی تا جنگ فرهنگها!
رضا سراج/ بازخوانی دکترین براندازی جمهوری اسلامی ایران؛
تئوری استحاله ی جمهوری اسلامی، پس از پشت سر گذاردن مرحله ی
تحقیق و بررسی با انتقال به فاز اجرایی از سال 1364هـ.ش. راهبردی شد. در
این میان جابه جایی در استراتژی دشمنان انقلاب اسلامی، در حقیقت انتقال
صحنه ی نبرد از عرصه های نظامی به حوزه های فرهنگی – اجتماعی و سیاسی
بود...
گروه سیاسی برهان/رضا سراج؛ پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، پیامدها و آثار گوناگون را در برداشت و استکبار جهانی را با چالشهای سهمگینی روبهرو کرد:
- سقوط یکی از مهمترین پایگاه های منطقهای آمریکا، از دست رفتن منابع مادی فراوان و توقف چپاول منابع زیرزمینی و ثروتهای ملی؛
- شکسته شدن ابهت و اقتدار منطقهای و جهانی آمریکا؛
- به چالش کشیده شدن نظام فکری و فرهنگی غرب به خاطر برپایی نظام مردم سالاری دینی.
تمدن
غربی که بیش از چهارصد سال کوشیده بود با دور نگه داشتن مذهب از عرصهی
اجتماعی زندگی انسان، ساختارهای اجتماعی و سیاسی جهان سلطه را برمنفعت
پرستی فردی و سکولاریسم استوار سازد و آن را به عنوان آرمانی نو و به مثابه
نماد مدرنیته فراگیر کند، با شکلگیری و نهادینه شدن مردمسالاری دینی در
ایران، یکباره خود را در مقابل موج تازهای دید که انسانیت را به بازگشت به
دین و فطرت الهی و ایجاد نظامی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مبتنی بر دین و
ایمان فرا میخواند. از این رو، مناسبات مسلط بر نظام جهانی، قدرتمندان را
به مقابله با نظام مردم سالاری دینی، به عنوان یکی از مهمترین عوامل
ناهمخوان با نظم تحمیلی مبتنی بر سلطهجویی کشاند.
در
همین راستا، آمریکاییها تمامی اشکال براندازی نظامی، اعم از کودتا، جنگ
نامنظم و تجزیه طلبانه، ترور و جنگ کلاسیک را در حالی به ایران تحمیل کردند
که پایههای نظام اسلامی هنوز شکل نگرفته بود. اما این فعالیتهای
براندازانه، برای استکبار حاصلی جز شکست و تحقیر در برنداشت. این بار
آمریکا با تغییر استراتژی، شوههای دیگری از براندازی را که آمیزهای از به
خدمت گرفتن عوامل تبلیغاتی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بود، به کار گرفت.
براندازی نوین
استحاله[1] و فروپاشی از درون[2]،
همان شیوه جدید براندازی است. پیشنهی این راهبرد، به دکترین «جنگ کم شدت»
باز میگردد. آمریکاییها پس از شکست خفتبار در ویتنام، پروژهای را از
طریق مؤسسات آکادمیک و مراکز تحقیقات نظامی و امنیتی خود مورد بررسی و
پژوهش قرار دادند که شکل تازهای از براندازی بود و با استفاده از
فرآیندهای تبلیغاتی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و در صورت لزوم
اجرای عملیات محدود نظامی محقق میشد.
این
شیوه جدید که شالوده آن را براندازی از درون شکل میداد، درسه دههی پیش
توانست حکومت «سالوادور آلنده» را در شیلی ساقط نماید. نمونه دیگر این روش
نوین و تلفیقی براندازی، در نیکاراگوئه به اجرا درآمد.
براندازی
از درون، در سیری تکوینی با اضافه شدن نرمافزارهایی همچون اصلاحات، نقش
اصلی را در استحاله و فروپاشی بلوک شرق و شوروی سابق ایفا نمود.
از
نظر تاریخی، رویکرد آمریکا به راهبرد «براندازی از دورن» در ایران، به سال
1362 هـ. . ش. باز میگردد. در این دوره با برگزاری همهپرسی، تصویب قانون
اساسی و شکلگیری قوا، نظام اسلامی استقرار یافته و مردمسالاری دینی
نهادینه شده بود. در عین حال تروریسم فراگیر، کودتای نظامی، جنگ نامنظم و
اقدامات تجزیه طلبانه، با شکست مواجه و لیبرالیسم سیاسی به رهبری بنیصدر
نیز از سوی مردم به حاشیه رانده شده بود. از همه مهمتر، جمهوری اسلامی
ایران توانسته بود در عرصه جنگ، ضمن باز پسگیری سرزمینهای اشغالی، بخشی
از ماشین جنگی عراق را نیز منهدم کند. دستاوردهای ذکر شده، نظام اسلامی را
از انزوای تجاری و سیاسی خارج ساخته بود و بدین ترتیب، جمهوری اسلامی با
پشت سر گذاشتن پنج سال پرفراز و نشیب، خود را در مرحلهی تثبیت مشاهده کرد.
استکبار
جهانی که از آغاز شکلگیری و پیروزی انقلاب در ایران نظارهگر تحقیر و
شکست خود بود، نمیتوانست دست روی دست بگذارد و با تثبیت مردمسالاری دینی،
شاهد ظهور اقتدار جهانی اسلام و به خطر افتادن منافع منطقهای و جهانی خود
باشد. از اینرو برای مقابله با انقلاب اسلامی به براندازی نوین (استحاله و
فروپاشی) روی آورد.
طراحی پروژهی استحاله جمهوری اسلامی
استحاله
حرکتی است آرام و خزنده، برای ایجاد تغییرات ماهوی، بیآنکه سوء ظن و
حساسیتی ایجاد کند. راهبرد استحاله دارای سه مرحله نفوذ و استحاله، استحاله
رسمی و استحاله قانونی است. این راهبرد با تلاش برای نفوذ در لایههای
درونی حاکمیت، از سطوح عالی و میانی آن آغاز میگردد. استحاله از سطوح عالی
و میانی نظام، نفوذ و استحاله را به مرحله استحاله رسمی پیوند میزند و
مقدمهای برای استحاله قانونی یا همان براندازی قانونی میشود. در این
میان، تهاجم به بنیانهای اخلاقی و فرهنگی جامعه، تغییر محیط فرهنگی، فعلیت
یافتن استحاله را ممکن ساخته، با استفاده ابزاری از رسانهها و وسایل
ارتباط جمعی، ضمن فرهنگ سازی و تغییر نگرش مردم، روند استحاله را پرشتاب و
آن را فراگیر میکند.
از سال
1362 هـ.. ش فاز تحقیقاتی و مطالعاتی براندازی از درون آغاز میشود. دشمنان
نظام اسلامی با تحقیقات گسترده، در پی یافتن پاسخی برای این پرسش بودند که
عملیات استحاله را باید از چه سطوحی و با چه شیوه و ابزاری آغاز کرد و
پرسش دیگر آن که چگونه باید این سناریو برای حلقههای ضدانقلاب و روشنفکران
معاند تئوریزه شود.
طراحان و
هدایتگران پروژه استحاله، با تجربه و شناختی که نسبت به شخصیتهای انقلاب
به دست آورده بودند و با توجه به نفوذناپذیری و تیزبینی و درایت حضرت امام
خمینی(ره)، آقای شیخ حسینعلی منتظری را- به عنوان هدفی بلند پایه- برگزیدند
تا با بهرهگیری از سادهلوحی وی و استفاده از عوامل نفوذی که در حلقههای
پیرامونیاش چیده بودند، استحاله نظام را در عالیترین سطوح ممکن، عملی
سازند.
این تصمیم سبب شد تا همه جریانهای معاند و ضدانقلاب، از نهضت آزادی گرفته تا منافقین در صدد برقرار ارتباط با آقای منتظری برآیند.
دشمنان
انقلاب اسلامی با دل خوش بودن به برآوردهای خود، عملیات استحاله از سطوح
عالی نظام را از طریق پروژه قائم مقامی آقای منتظری امری قطعی میدانستند و
هرگز پیش بینی نمیکردند که حضرت امام خمینی(ره) روزی با عزل قائم مقام
خود تمامی محاسبات آنان را برهم زند. آنها با کنار گذاشته شدن آقای منتظری
دچار غافلگیری و انفعال شدند.
پس
از معین شدن سطوح عملیات استحاله، دستیابی به شیوههای مؤثر استحاله و
فروپاشی جمهوری اسلامی، بخش دیگری از مرحله تحقیقاتی این پروژه بود. در دی
ماه سال 1363 هـ. . ش. مطبوعات، خبر از برگزاری کنفرانسی علمی- تحقیقاتی در
رژیم اشغالگر قدس دادند. این کنفرانس که برای یافتن شیوههای مبارزه با
مذهب تشیع و انقلاب اسلامی و با حضور چند تن از مقامات امنیتی و نظامی
آمریکا، دهها تن از پژوهشگران امور خاورمیانه، استادن دانشگاههای رژیم
صهیونیستی و آمریکا و همکاری برخی مؤسسات تحقیقاتی غرب تشکیل شده بود، یک
برنامه ده مادهای را برای مقابله با جمهوری اسلامی ارائه داد که ترویج
فساد، توزیع مواد مخدر، رشوه خواری و اشاعه فرهنگ پوچگرایی، بخشی از مواد
دهگانه آن بود.[3]
پیش
از آن نیز «رونالد ریگان» به دانشگاه هاروارد مأموریت داده بود تا با
تشکیل کنفرانسی بینالمللی و گرد آوردن تعدادی از سیاستمداران و
اسلامشناسان غربی به این پرسش پاسخ دهند که «چگونه میتوان از گسترش موج
انقلاب اسلامی جلوگیری کرد.»[4]
کاربردی شدن استراتژی نفوذ و استحاله
تئوری
استحالهی جمهوری اسلامی، پس از پشت سر گذاردن مرحله تحقیق و بررسی با
انتقال به فاز اجرایی از سال 1364هـ . ش. راهبردی شد. جابهجایی در
استراتژی دشمنان انقلاب اسلامی و رویکرد آنان به راهبرد مذکور در حقیقت
انتقال صحنه نبرد از عرصههای نظامی به حوزههای فرهنگی – اجتماعی و سیاسی
بود. با کاربردی شدن «نفوذ و استحاله» به عنوان نخستین مرحله از مراحل
سهگانه «استحاله»، این استراتژی با روندی که به آن اشاره میشود با چراغ
خاموش و با تأکید به اجتناب از ایجاد حساسیت و سوءظن، تخریب پایه مشروعیت و
مقبولیت نظام دینی (دین، رهبری دینی و پشتوانه مردمی) را هدف خود قرار
داد. همچنین روی گردان نمودن مردم از ارزشها و حاکمیت دینی و ایجاد شکاف
میان مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی، از مهمترین اهداف این شیوه براندازی
قرار گرفت.
1- فضاسازی در داخل کشور
طراحان
و هدایتگران پروژهی استحالهی جمهوری اسلامی با توجه به کارآمدی
رسانههای ارتباط جمعی در جابهجایی، کانالیزه کردن و مدیریت افکار عمومی
درصدد برآمدند تا از این ابزار مؤثر، برای عملیات براندازی استفاده کنند.
در همین راستا، تأثیر رسانههای نوشتاری، نقش روشنفکران عصر رنسانس و ظهور
اندیشه اومانیسم در فضا سازی و تغییر نگرش مردم نسبت به ارزشها و حاکمیت
دینی مورد توجه قرار گرفتند.
در
این میان عدهای از خواص نیز با پیشه ساختن «تسامح و تساهل» باعث فراگیر
شدن غفلت و بیتوجهی در سنگرهای فرهنگی شدند. همین فرصت کافی بود تا جریان
روشنفکری معاند برای فضاسازی در داخل کشور به دریافت مجوز انتشار نشریات
اقدام کند.
«سیامک پورزند» یکی
از عناصر هدایت کنندهی روزنامههای زنجیرهای و وابسته به سلطنت طلبان و
دفتر رضا پهلوی در اعتراضات خود هدف از فضاسازی از طریق نشریات معاند و
کجاندیش را اینگونه بیان میکند:
«...
هدف ما این بود که بتوانیم از شرایط و موقعیتها استفاده کنیم، برای
اینکه جوانان توجه کنند به مسائل فرهنگی غرب و این هدف از طرف خارج کشور
هدایت میشد ... هدف ما ترویج دگر اندیشی و توجه دادن به غرب بود. من با
مجلاتی که جنبه دگراندیشی داشتند، مثل ماهنامهها و هفتهنامهها ... جلسات
مختلفی را ترتیب میدادیم.
[هدفمان
این بود]... در روزنامهها، مطبوعات، فضایی را به وجود بیاوریم که در مردم
این تصور به وجود بیاید که اوضاع در حال تغییر است.»[5]
2. فضا سازی در خارج از کشور
طراحان
عملیات براندازی از درون، ضمن فضاسازی در داخل کشور با راه اندازی مراکز و
بنیادهای به اصطلاح علمی و فرهنگی، همزمان، فضاسازی در خارج از کشور را
نیز مورد توجه قرار دادند. این الگو در حقیقت شکل تکامل یافته لژهای
فراماسونری بود که در عصر مشروطه از راه مطبوعات وابسته به جریان روشنفکری و
جریانسازی احزاب و نهادهای به اصطلاح مدنی، معیارها و ارادهی بیگانگان
را با استحالهی «نهضت مشروطه» بر مردم تحمیل کردند و پایهگذار استبداد و
سلطه استعمارگران شدند.
به طور کلی، مأموریت بنیادهای به اصطلاح علمی و فرهنگی عبارت بود از:
- فضا سازی در خارج از کشور و تئوریزه کردن راهبرد استحاله و تغییر حاکمیت جمهوری اسلامی از درون؛
- برقراری ارتباط وتعامل با روشنفکران و گروههای معاند داخلی؛
- شناسایی بسترهای نفوذ، سرپلگیری و جذب عناصر مستعد از درون ساختارهای نظام اسلامی؛
- حمایت مالی و تبلیغاتی از عناصر و حلقههای اجرایی استحالهی جمهوری اسلامی؛
- همساز نمودن فعالیتها و اقدامات جریانهای ضد انقلاب در داخل و خارج از کشور.
ارتباط
و تعامل نشریات ضدانقلاب خارج از کشور با مطبوعات روشنفکری معاند آن چنان
مورد توجه قرار گرفت که یکی از نشریات ضدانقلابی چاپ «لس آنجلس» از این
روند با عنوان «پلی میان فرهنگ مقاومت ایران» یاد کرد و نوشت:
«سرانجام
وسایل ارتباط جمعی، به ویژه مطبوعات ایرانی در لس آنجلس به اهمیت و نقش
فرهنگ مقاومت در ایران وقوف یافته و با نقل مقالههای نشریات فرهنگی چاپ
ایران، راه را برای شناسایی این فرهنگ گشوده و اهتمامشان را معطوف به بنای
یک پل ارتباطی ساختهاند؛ [پلی] میان فرهنگ مقاومت ایران و جبهه مقاومت
فرهنگی ایران در خارج از کشور.»[6]
3. تغییر الگوی رفتای و گفتمان ضد انقلاب خارج از کشور
با
جابهجایی استراتژی دشمنان انقلاب اسلامی و اتخاذ راهبرد استحاله برای
مقابله و براندازی جمهوری اسلامی، گفتمان و الگوی رفتاری عناصر و جریانهای
ضدانقلاب خارج از کشور نیز دگرگون شد. کاربردی شدن راهبرد استحاله، نقش
آفرینی این گروهها را میطلبید.
از این پس تغییر
الگوی رفتاری و گفتمان اپوزیسیون خارج از کشور در نشریات ضد انقلاب منعکس
میشود. «صدرالدین الهی» از کارگزاران مطبوعاتی در رژیم گذشته و از همکاران
رادیو ضد انقلابی لسس آنجلس، یک ماه پس از کنفرانس «برلین» در مقاله ای
مینویسد:
«یک راه وجود دارد؛
راهی که ما را به بقای واقعی میرساند... یعنی این دور مسابقه را به صورت
یک مبارزه فرهنگی آغاز کنیم. مبارزه فرهنگی در تمام زمینههای تئاتر،
سینما، ورزش، شعر، موسیقی، نقاشی و غیره. حکومت تهران را فقط با سلاح فرهنگ
میتوان خلع کرد و دست بسته تحویل مردان سیاست داد.[7]»
در تداوم این روند، «ایرج گرگین[8]»، از نویسندگان مطبوعات ضد انقلاب، در نشریه «رایگان» مینویسد:
«با
سلاح فرهنگ بهتر میتوان به جنگ نظام رفت... مبارزه بدون زمینهسازی
فرهنگی فراهم نمی شود و در واقع آنهایی که در جستجوی راه خروج از وضعیت
کنونی هستند، باید بیش از هر چیز به مبارزه فرهنگی توجه کنند.[9]»
تغییر
گفتمان و قواعد رفتاری اپوزیسیون خارج از کشور، از حلقههای سلطنت طلب
آغاز شد. سپس ملّیون و گروههای موسوم راستِ ضد انقلاب را در بر گرفت. در
ادامه نیز گروههای مارکسیستی موسوم به چپِ ضد انقلاب با تغییر الگوی بازی
سیاسی به راهبرد استحالهی جمهوری اسلامی از درون روی آوردند.
با تغییر استراتژی گروههای ضد انقلاب، جابهجایی صحنه نبرد از عرصه نظامی به حوزههای غیر نظامی کاملاً مشهود میشود.
منحنی
راهبرد «استحاله جمهوری اسلامی» نشان میدهد که این سناریو در سال 1364 از
فاز تحقیقات به فاز اجرا انتقال یافته و به صورت خزنده و چراغ خاموش، نفوذ
در لایههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نظام را مدنظر قرار داده است.
پروژهی استحاله با پشت سر گذاشتن دوران جنینی، در سال 1368 وارد فاز جدیدی
میشود و نفوذ و استحاله با چراغ روشن در دستور کار قرار میگیرد.
در
این نقطه از منحنی، عملیات استحاله آشکار شده است؛ الگوی رفتار و گفتمان
ضد انقلابیون مقیم خارج، از براندازی نظامی به استحاله (براندازی غیرنظامی)
تغییر ماهیت یافته و نشریات روشنفکری نیز با رشد کمی و کیفی فزاینده به
فضاسازی در داخل کشور پرداخته است.
پایان
یافتن صورت نظامی جنگ و رحلت امام خمینی (ره) در این مقطع از منحنی
استحاله، از یک سو کارگزاران استحاله را به بازگشت و تأثیرگذاری در داخل و
تسریع روند استحاله ترغیب مینماید و از دیگر سو فاز جدید نفوذ و استحاله
به صورت چراغ روشن را با تهاجم به مرزهای اخلاقی و اعتقادی جامعه، ایمان،
باورهای دینی و ماهیت نظام اسلامی آغاز میکند. این مرحله، بیآنکه جنبهی
حسی و تجربی آن ملموس باشد، زیرساخت تهدید را بهوجود میآورد.
مقام
معظم رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدظله) با فراستی امامگونه در
7 آذر ماه 1368 نخستین هشدار را نسبت به رویکرد جدید دشمن به عرصه فرهنگی
اعلام داشتند و بعدها با تعبیر «شبیخون فرهنگی»، ابعاد و عمق ترفند را
تشریح نمودند. معظمله، با سخنرانیهای فراوان کوشیدند اذهان مردم و
مسئولان را به عملیات پیچیده دشمن، متوجه نمایند. ایشان در دیدار با فضلای
حوزه علمیه قم فرمودند:
«یک
جبههبندی عظیم فرهنگی که با سیاست، صنعت، پول و انواع و اقسام پشتوانه
همراه است، الان مثل یک سیلی راه افتاده که با ما بجنگد. جنگ هم، جنگ نظامی
نیست. بسیج عمومی هم در آنجا هیچ تأثیری ندارد و آثارش هم طوری است که ما
تا به خود بیاییم، گرفتار شدهایم.»[10]
رهبر
معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) با تأکید بر
این نکته که هدف دشمن در تهاجم فرهنگی، مبارزه با تفکر اسلامی است، طی
بیاناتی در سوم مرداد ماه 1370 هـ.ش. فرمودند:
«ما
باید تهاجم فرهنگی را یک مقوله حقیقی و جدی به حساب بیاوریم. مبارزه
فرهنگی با تفکر اسلامی و جمهوری اسلامی دارای شاخهها و شعبات متعددی است
که اگر واقعاً انسان بخواهد آنها را بررسی و احصار کند، خواهد دید که عرصه
بسیار گستردهای دارد.»(*)
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1] .Transformation
[2] .Replacement
[3].توطئه ها استکبار جهانی،ص204.
[4].شناخت استکبارجهانی،ص178
[5].روزنامه کیهان،6/5/1381
[6].نیمه پنهان(سیمای کارگزان فرهنگ و سیاست)،کیهان،چاپ اول،بهار1382،ج10،ص236.
[7] .هفته نامه فوق العاده، چاپ آمریکا، شماره 15/5/68، 382
8]. ایرج گرگین: رئیس شبکه دو صدا و سیما در زمان رژیم پهلوی ]
[9]. نشریه رایگان، شماره 208
[10].فرهنگ و تهاجم فرهنگی،تهران،سازمان مدارک انقلاب اسلامی،1373،چاپ اول،ص12.
*رضا سراج؛ کارشناس مسایل سیاسی و راهبردی/انتهای متن/
+ نوشته شده در جمعه شانزدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 14:15 توسط کانون جبهه انقلاب اسلامی شهستان الشتر
|